فرهنگ امروز/ علی نیکوکار*: انسان قبل از اینکه پدیدارها را موضوع شناسایی قرار دهد، دارای هستی است. قبل از اینکه حواس ششگانه انسان، با واقعیت برخورد داشته باشد با اشیا در جهان خویش، «اُنس» داشته است، و این برخورد با واقعیت در بستر این «اُنس» معنا مییابد. پس جهان وقتی میتواند واقعیت یابد که ما با فهمی پیشین از جهان روبرو شویم، لذا زندگی ما بر این «موضوع شدگی واقعیت جهان» استوار است و شاکله و ساختار ما با این موضوع شدگی تثبیت میشود. به عبارت روشنتر نحوه وجود موجودات در ابزارها است که مجال طرح و تعین مییابد، اما قبل از اینکه آدمی به سراغ ابزاری برود، آن ابزار در شبکه ای پیشاپیش بنیادیتر آن ابزار برای که به نسبت عالم با آدم بر میگردد متعین گشته است. نسبتی که میان اجتماع آدمی در معنای یک کل (شبکه بین الاذهانی) با هستی برقرار شده و معیار و ملاک معنا و حقیقت گشته است.
اما چگونه؟ چه زمانی؟ و به چه دلیلی؟ هر بار فهمها و نحوههای متفاوتی از ابزارها مجال طرح می یابد؟ به عبارت دیگر، چطور تکنولوژی، موجود مورد نظر را به نحو معینی مکشوف میسازد؟ همان گونه که پدیدارها به نحو معینی در زبان- گزارهها، «اجازه- مجال معنا یافتن» مییابند، وجود موجودات نیز در زمینه ابزارها و امروزه در بستر تکنولوژی به نحو معینی ظاهر میشوند. بنابراین حقیقت، مطابقت ذهن با یک موجود خارجی نیست، بلکه آگاهی و پرده برداری از نحوه وجود موجودات درون جهان انسان (پیش فهمها، پیش دیدها، انتظارها) و از طرف دیگر التفات به آشکارگی آن در صورت تکنولوژی موجود است.
به همین جهت است که تا ۱- ماهیت تکنولوژی از سویی و ۲- التفات به معیار و ملاک معنا برای انسان از سویی دیگر فهم نگردد، تکلیف هیچ امری از جمله زبان، باور، احساسات، دین، معرفت، انسان، تربیت، هدایت، مصارف، نیازها و… روشن نخواهد شد. این در حالی است که همواره پیشرفتهترین بخش هر ابزار و تکنولوژی به قصد سلطه و قدرت پدید و به خدمت درآمده و مابقی خواص به اصطلاح مفید این ابزارها به مثابه امور ثانویه بوده است. (این را در ماجرای اختراع و کشف همه مسائل علمی و فنی در عصر مدرن میتوان پیگیری نمود.) به همین دلیل ۳- قدرت به عنوان عامل سوم سبب پیچیدهتر شدن این فرایند گشته است.
همواره در بازه انقلابهای بنیادین در ۱- نحوه «اُنس» آدمی با هستی، ۲- نحوه وجود موجودات در بستر ابزار در گذشته و تکنولوژی امروزه و ۳- نقش قدرت، هستی و هستی آدمی در معنای کلی آن به روشنترین شکل ممکن ظاهر میگردد. آدمی در تاریخ است و نمیتواند بیرون از تاریخ خویش بایستد اما در مقطع انقلابات بنیادین در ۳ عامل مذکور دست کم میتواند با مقایسه وضعیت آنها در گذشته و آینده، افق تازه گشوده شده بر روی خود را ببیند.
به نظر میرسد در این مقطع از تاریخ، ویروس کرونا در حال ایجاد انقلابی بنیادین در ۳ عامل ذکر شده و بشریت در حال انتقال از عصر مدرن به عصر جدید دیگری است. در بخش دوم همین مطلب دلایل و پیامدهای این انقلاب بنیادین را ذکر خواهیم کرد. توضیح خواهیم داد که همان گونه که در عصر مدرن، انسان، معنا، فلسفه، علم، تکنولوژی، دین، اقتصاد، فرهنگ، آموزش، بهداشت، خانه، شغل و… به نحو بنیادینی به دلیل تحول در ۳ عامل مذکور تغییر کرد و کمتر اثری از علم و عالمان _ فلسفه و فلاسفه پیشامدرن باقی گذاشت. بشریت وارد دوران جدیدی شده است. عصری که در آن انسان، معنا، فلسفه، علم، تکنولوژی، دین، اقتصاد، فرهنگ رنگی دیگری خواهند گرفت. عصری که ما را به پایان و آغاز انسان خواهد رساند.
هوسرل، پدیدارشناسی را علاوه بر شهود حسی به شهود مقولی هم کشاند. هوسرل شهودهای بی واسطه را همچون کانت محدود به حس نکرد، بلکه از شهودهای مقولی نیز سخن گفت. وقتی ما با اشیا مواجه میشویم علاوه بر شهودهای حسی، یعنی شیوه مشاهده حسی، مقولاتی را به صورت مستتر، پیشاپیش شهود کرده ایم، همچون موجود بودن، واحد بودن، شیء بودن. روشن کردن شیوه مشاهده مقولات که به صورت مستتر در پدیدار است، روش اصلی پدیدارشناسی میباشد.
کرونا نه فقط شیوه مشاهده پدیدارها را تغییر داد بلکه خود آنها را نیز متحول کرد. اینکه شیوه مشاهده آیا خود پدیدار را هم تغییر میدهد یا خیر؟ پاسخ آن مثبت است.(این پرسش پاسخ مفصلی هم در میان معرفت شناسان و هم فیزیکدانان دارد). درآمیختگی ما و جهان به میزانی است که وجوه جهان و پدیدهها نسبت با نحوه ایستادن ما ظهور میکند.در جهان پساکرونا انسان و زبان در صورتی دیگر نمایان شده است. اگر نگوییم کاملاً، دست کم نیمی از انسان، زبان، مفاهیم و معنای آن در جهان مجازی حضور دارد. به همین جهت کرونا نقطه پایان واقعیت در معنای مصطلح جهان و آغاز واقعیت در معنای مجازی جهان است.
انسان جدید از روابط جهان واقعی خواسته یا ناخواسته دل بریده، تمام فرمها و اعتبارات این جهان در حال فروپاشی است. در معنایی بنیادین هستی، زندگی و مرگ آدمی در جهان واقعیت به هستی و فعال بودن در جهان مجازی بدل شده است. زمان از معنای شب و روز به عدد، مکان به حضور در زمینهای مجازی، هویت به تصویر و صدا تغییر یافته. حتی لذت، رنج، جنگ، عشق و… در نسبتی جدید با انسان قرار گرفته است.
آدمی در زندگی همواره آنچه نیست را میخواهد، برای همین در خیالش آن چیزی که نیست را بازسازی میکند. جهان مجازی ظرفیت نامحدودی برای بازسازی نیست های خیالی آدمی دارد. به همین دلیل شکاف زیادی میان جهان واقعیت و مجازی انسان معاصر وجود دارد. مسئله این است که انسان مدرن برای تحقق خیالات خود با انقلاب کپرنیکی کانت به سراغ انطباق عالم عین با خیالات ذهن و نه برعکس، رفت. او به دنبال شناخت دنیای خودساخته «عین خیالی» خویش بود. سلطه «تخیل» خودبنیاد و خودساخته آدمی بر جهان و پدیدهها، او را در مسیر رسیدن به سر حد مطلق هگل، اما نه عقلانی واقعیت است و واقعیت عقلانی، بلکه خیالات واقعیت است و واقعیت خیالات، قرار داده بود.
کرونا آغازگر جهان مجازی با پدیده هایی نو و مبتنی بر همین زمین و فرم، برای تحقق خیالات آدمی تا سر حد واقعیت بود. و شاید «جهان پسامجازی» نقطه اوج تحقق تمام آرزوها و خیالات آدمی در واقعیت باشد.
بنابراین انسان مدرن در سه گام ابتدا انطباق عین با خیالات ذهن در تمام ظرفیت خود، سپس عبور از محدودیتهای آن و رسیدن به گام دوم یعنی ظهور جهان مجازی با ظرفیتهای به نسبت نامحدود خود برای خیالات آدمی و در نهایت گام سوم یعنی ظهور جهان پسامجازی، این مسیر را طی کرده است. جهان پسامجازی اوج و مقصد پایانی انسان مدرن است، چرا که در این جهان شاهد انطباق کامل خیالات آدمی با واقعیت خواهیم بود.
ملاصدرا در شواهدالربوبیه این گونه مینویسد: «هر آنچه انسان در این عالم یا بعد از زمان کوچ به آخرت می بیند، در ذات و عالم خود مشاهده میکند و هیچ چیز را بیرون از ذات و عالم خود نمی بیند؛ عالمش نیز در ذاتش قرار دارد.»
دکتر عبدالله صلواتی در توضیح این عبارت مینویسند: «آدمی فقط و فقط از دریچه خود عالم و آدم را میبیند اگر ساکن در عالم خیال باشد (خیال فلسفی نه عرفی) همه چیز را خیالی (به معنای فلسفی) مییابد و اگر در عقل سکونت دارد عقلی و اگر در ورای این دو، همه چیز را از دریچه ورای خیال و عقل مییابد. خدای هر کسی هم به عالم او بر میگردد هرچند خدا واحد است اما ظهورات متفاوتی دارد. در مسائل اخلاقی و تربیتی هم متربی به اندازه عالمش از مربی بهره میبرد نه به اندازه مربی. چیزی بیرون از آدمی نیست تا بخواهد به بیرون بنگرد. همه آن چیزی که در بیرون هست در درون ما هست و برای فهم امور کافی است در دریای وجودمان غواصی کنیم.»
بنابراین ملاصدرا به درستی مسیر وجودی انسان و محدودیت خیال آدمی را بیان کرده است. پس میتوان نتیجه گرفت انسان مدرن در گام سوم و نهایی خویش یعنی تحقق تام و تمام خیالات خودساخته خویش یعنی خیالات واقعیت است و واقعیت خیالات، باز در ظرف محدود جهان خیال خواهد ماند. هایدگر خطاب به دستاوردهای جهان خیالی آدمی میگوید همان چیزهای جالبی که علاقه ما را برمیانگیزد، همان چیزی است که یک لحظه بعد به نظر ما بیتفاوت یا ملالآور مینماید. باشد که توفیق معرفت از جهان خویش از حقیر آدم سلب نگردد.
*: دانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه قم و طلبه حوزه آیت الله ایروانی
مهر
نظر شما